۶- ارقام عدد خودتون رو با هم جمع کنید (مثلا اگر عددتون ۵۲ است ۵ رو با ۲جمع کنید)
(جواب در ادامه مطلب)
ادامه مطلب ...
هنگام درس دادن استاد سر کلاس :
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میزنن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
اعترافات یک تبهکار :
اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیست
ژتونی دارم ، خرده عقلی ، سر سوزن شوقی
اهل دانشگاهم ، پیشه ام گپ زدن است
گاه گاهی می نویسم تکلیف
می سپارم به شما
تا به یک نمره ناقابل بیست
که در آن زندانی ست ، دلتان زنده شود
چه خیالی چه خیالی می دانم
گپ زدن بیهوده است
خوب می دانم دانشم بیهوده است
استاد از من پرسید
چقدر نمره زمن می خواهی
من از او پرسیدم ، دل خوش سیری چند
اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش
جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها می گیرم
همه ذرات وجودم متبلور شده است
درسهایم را وقتی می خوانم
که خروس می کشد خمیازه
مرغ و ماهی خواب است
خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود
درس بی کرنش می خواندیم ، نمره بی خواهش می آوردیم
تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می کردیم
کلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت
درس خواندن آنروز ، مثل یک بازی بود
کم کمک دور شدم از آنجا
بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه
به محیط خشن آموزش و به دانشکده علوم سرایت کردم
رفتم از پله کامپیوتر بالا ، چیزها دیدم در دانشگاه
من گدایی دیدم در آخر ترم
در به در می گشت
یک نمره قبولی می خواست
من کسی را دیدم ، از دیدن یک نمره ده
دم دانشگاه پشتک می زد
من نمی خندم اگر دوست من می افتد
من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بکنند
و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد
من در این دانشگاه
در سراشیب کسالت هستم
خوب می دانم استاد ، کی کوئیز می گیرد
برگه حذف کجاست ، سایت و رایانه آن مال من است
تریا، نقلیه و دانشکده از آن من است
ما بدانیم اگر سلف نباشد ، همگی می میریم
و اگر حذف نباشد ، همگی مشروطیم
نپرسیم که در قیمه چرا گوشت نبود
کار ما نیست شناسایی مسئول غذا
کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها
کار ما شاید اینست که در مرکز پانچ
پی اصلاح خطاها برویم
اهل دانشگاهم ، رشته ام علافیست
جیبهایم خالی ست
پدری دارم ، حسرتش یک شب خواب
دوستانی همه از دم ناباب(دور از جون دوستای خودم)
اهل دانشگاهم ، قبلهام استاد است ، جانمازم نمره
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی
کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی
کار ما شاید این است که مدرک در دست
فرم بیگاری هر شرکت بیپیکر را پر بکنیم
ادامه مطلب ...
اهل درسم من
روزگارم هی... بد نیست
جیب خالی دارم. خرده پولی، سر سوزن عقلی
اوستادی دارم بهتر از عزرائیل
درسهایی، بدتر از تلخی زهر
و کلاسی که در این دانشگاست
جنب دستشوئیها، جنب آن سلف خراب
من یه دانشجویم
هیکلم نی قلیون
چشمهایم کم سو، کلهام هم بیمو
درس کفاره من
من جنون را هر دم، لا به لای جزوهها میبینم
در جزوه من جریان دارد چرت، جریان دارد پرت
همه فکر و توانم متزلزل شده است
جزوههایم را وقتی میخوانم
که امتحانش را استاد، گفته باشد فرداست
برگه تقلب را من، پی غفلت استاد عزیز، میخوانم
پی خونسردی خود
اهل درسم من
پیشهام بیکاریست
گاه گاهی، در میروم از توی کلاس، میروم تا تریا
تا که با خوردن چای و شکلات
ایندل سوختهام خنک شود
چه خیالی، چه خیالی.... میدانم
از پس ناچاریست
خوب میدانم، آخر ترم هم باز
کار من زاری و در به دریست
ارسالی از: همکلاسی
برای مشاهده به ادامه مطلب بروید... .!
برخی از مورخان و کارشناسان که اکثرا دهه ی هفتاد به بالا بودند اخیرا کشف کردند دهه ی شصتی ها خوشبخت ترین انسان هایی بودند که بعد از آدم و حوا پا به این کره ی خاکی گذاشتند.
سلام بچه ها.
خوبین!؟
در پست های قبلی به من انتقاد شد که چرا مطالب طنزتون همش درباره ی دختراست!
منم در جواب گفتم اگر مطبی درباره پسر ها دارین برای ما ارسال کنید تا در وبلاگ بزاریم.
بالاخره یکی از بچه های کلاس زحمت کشیده مطلبی برای ما ارسال کرده که میتونین در ادامه مطلب مطالعه کنید از همینجا از این دوستمون تشکر می کنیم.
مرسی!!!
در ضمن از تمامی دوستان می خوام اگه مطلبی دارن که می خوان در وبلاگ گذاشته بشه در قسمت نظرات و یا به ایمیل وبلاگ بفرستین تا در سایت قرار داده شود.
با تشکر
مهدی حکیمی
ادامه مطلب ...سطل آشغال :
وسیله ای است موجود در خیابان ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها !
مدرک تحصیلی :
کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع ، قیمتش فرق می کند !
اوراقچی :
تنها موجودی که زنها را بهترین رانندگان دنیا میداند !
حراج :
اصطلاحی است که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می کنند …!