پایگاه علمی دانشجویان علوم آزمایشگاهی شاهرود

ایران طب - ویژه دانشجویان گروه های پزشکی و پیراپزشکی 88

پایگاه علمی دانشجویان علوم آزمایشگاهی شاهرود

ایران طب - ویژه دانشجویان گروه های پزشکی و پیراپزشکی 88

بیایید همدیگر را آزاد بگذاریم !

 

‌انسان  از دست  همنوع  خویش در رنج است . 

 

 طبیعت آزاد است اما از دست خوک ها  و خرس ها  و گرازها،در امان نیست .


  انسان در مرز تخریب است ، از دست انسان هایی که . . . 


 

 

 


 

بیایید همدیگر را آزاد بگذاریم !


آن کس که کنترل می کند  و آن کس که کنترل می شود از هم گسسته و در رنج است .

 خود ما بد بختی خود را انتخاب می کنیم، دیگران به ما اطلاعات  میدهند و ما تصمیم  میگیریم

 که چه کنیم ! و ممکن است رفتارهای عصبی از خود صادر کنیم !

  ما براساس قانون  ذهن خودمان لذت و شادی را آواز می دهیم. ما موجوداتی انتخابگر هستیم،

 امروز اگر در رنجیم  به شکلی خود خواسته ایم  و خود کرده را تدبیر نیست .

 تو عادت  کرده ایی که آدرس های عوضی بدهی، تو عمریست که به دنبال یک متهم می گردی،

 دیگران  به راحتی می توانند تو را شاد کنند و به راحتی عصبانی ات کنند

و تو سیستم تشویق و تنبیه ات را از بیرون دریافت می کنی و باز خود خواسته ایی .

 عمریست آویزانی و دهن به دهن  می چرخی .

زن می خواهد مرد را کنترل کند ، مرد  می خواهد زن را کنترل کند ، حکومت می خواهد مردم را کنترل کند،

‌ معلم میخواهد شاگرد را کنترل کند، مدیر میخواهد کارمند را کنترل کند و همه به نوعی  درصدد تنبیه همدیگرند

  و کسی گوشش شنیدار آزاد کلام دیگری نیست ، کسی به آزادی شخصی دیگری معتقد نیست ،

 همه در وسواس کنترل یکدیگر و امانده ایم ، تو زمانی که بخواهی خودت را هم کنترل کنی ،

 از دست خودت هم فرار می کنی و  زیر بار خودت هم نمی روی ، سالهاست  حکومت ها  می خواهند

 مردمان را کنترل کنند  و به شکل های مختلف تنبیه  به وجود  آورده اند

 اما سیاستمداران  هم شکلی از عقب ماندگی ذهنی را تجربه  کرده اند .

کسی خورشید را کنترل نمی کند  و سال هاست  که درخشان  می تابد  بر فقیر و غنی ،

سال هاست  صدای پرندگان را  کسی کنترل نمی کند و چه زیبا می خوانند . . .  

اگر بر هر عنصری از طبیعت  رفتاری قهر آمیز و  زور مدار مسلط بود از مسیر طبیعی خود  خارج می شد

 ما خداوندیم ، کنترل  بر خداوندگار زمین او  را  نابود  ساخته  است .

 من از زنان و مردان بسیار شنیده ام  که با حساسیت  های خود درگیر جنگ  و گریز شده اند

 و هرچه تف انداخته اند برصورت خویش افتاد است، هرآنچه می خواستند  داشته باشند  بیشتر از دست داده اند .

کسی که سایه کنترل را بر صورت خود داشته  نتیجتاً  او فیلسوفی دروغگو شده است .

  انسان ها  با  بی رحمی  تمام   با  کنترل ،  قربانی می شوند .

 من  زمانی که در جغرافیای تاریخ ، روان شناسی ، مردمان را  بررسی کردم ، دریافتم

 آدم ها  وقتی تصمیم می گیرند همدیگر ر ا  هدایت  و ارشاد کنند  خود را به رفتارهای زیرزمینی و ضد اجتماعی سوق داده اند،

‌انسان  از دست  همنوع  خویش در رنج است . طبیعت آزاد است اما از دست خوک ها  و خرس ها  و گرازها،در امان نیست.

  انسان در مرز تخریب است ، از دست انسان هایی که پشت دیوارها با چشمان  نامریی خود سایه ترس ایجاد می کنند.

  کنترل می تواند  به ظرافت  یک  نگاه باشد  و یا به صراحت  یک تهدید، هر چه هست ما در زندگی عادت داریم

  به نوعی ، همدیگر را مجبور کنیم تا طبق خواسته های ما حرکت  کنند ،

 انسان ها  آنقدر نشانگان  اجبار در کنار هم می کارند  تا روزی در پرتو  این کنترل‌، ترس و  نفرت به وجود  بیاید.

  بذر بدبختی ما در سال هایی کاشته شده است  که دیگران به صلاح  ما می اندیشند و این یک سنت مخرب است

که  سطح اصطکاک  انسان ها  را بالا برده است ، واقعاً  ما چگونه  می توانیم

  طبق میل خودمان زندگی کنیم و همزمان  با دیگران  هم کنار بیاییم .

 ما عادت داریم ، در هر مقطعی از زندگی حق انتخاب را از هم دریغ کنیم ،

 هر فردی در زندگی با فضای اختیاری که در اختیارش قرار می گیرد می تواند  خلاقیت  خویش را تجربه کند

 من تا یاد دارم دلسوزانم را دیده ام که رواشناسی کنترل قهر آمیز و زور مدار در ارتباط با من استفاده  کرده اند.

  یعنی این  که من بر اساس تعاریف ذهن این دلسوزان !!!

  یعنی مادران ، پدران ، معلمان ، رهبران  که درست  و غلط مرا تعریف می کنند .

 رسیدن به خواسته یمان ریشه  در این اندیشه  دارد و این بدیهی ترین راه است 

و بی هیچ  فکری از آن استفاده  شده  است . در صورتی که نه به منشاء  آن فکر می کنیم  نا به مبدأ  آن.

 و انسان های ضعیف ، متقاعد  شده اند که  ابراز وجود ، کوهستانی صعب العبور است 

و ژنتیک آنها بهشان حکم می کند که انتخابگر نیستند  و بهتر است  که در حاشیه  تملق و ترس و سکوت پناه بگیرند

و به شغل پر کردن چاله و چوله زمین مشغول باشند و اکثراً  کارهایی انجام می دهند که دوست ندارند

 و ترجیح می دهند در امتداد  رنج دراز بکشند و جیکشان  هم در نیاید ،

 و آهسته  سر در تو ، ساکت و در سایه هیچ  واژه عصیانگری تردد نمی کنند .

 زن جامعه هم که مقهور نگاه ترس آمیز مردان سلطه  جوست ،

ترجیح می دهد به زندگی پردرد  خود ادامه بدهد  که وضع  از این بدتر نشود.

 ما براساس متغیرهای کنترل بیرونی ، آرامش ، ‌خوشبختی و یا ترس خود را تعریف می کنیم .

 مرزهای ما آنقدرکم رنگ است که دیگران بیش ازحد معمول در خلوت و حریم  خصوصی ما رفت و آمد دارند،

 در احساس های تو در توی ما هم  نقش فعال دارند  . به اصلاح  ما می اندیشند

و سعی می کنند درون آگاهی ما ،  پله های فلسفی بسازند  و کلکسیون  احساس گناه  تولید بکنند

 و سپاه واژه ها را هر روز و شب و برمن تسلیم شده ،گسیل می دارند تا برای همیشه  پهنای تاریخی تسخیر شده ام ، را داشته باشند .

 و همیشه  من در پس کنترل حرکت  می کنم و زایشی در سروده های خود نمی بینم .

 اینان مرا تنبیه می کنند ،‌ من فرزندم  را تنبیه می کنم ،  و فرزندم  ،‌آینده را  نتبیه می کند

  و ما موجوداتی شده ایم که در پس انتقال از یکدیگریم ، ‌و شناسنامه عشق است  که باطل شده است .

 

شیوه کنار آمدن  انسان ها  با هم بر پایه  فرهنگ  ترس و کنترل بنا شده است ،

خیلی از زن ها  و شوهرها  در کنار همدیگر، زندگی را با تردید  ادامه می دهند  و اطمینان  قلبی ندارند  که خوشبخت  شده اند.

  تا وقتی که اعتقاد بر این  باشد که ما می توانیم  دیگران را کنترل کنیم، یا دیگران  ما را کنترل کنند،

احساس بدبختی خاموش نخواهد شد و ما  همیشه  به شغل خاموش کردن، متوقف کردن، به آتش کشیدن دیگران، مشغول خواهیم بود.

 در جامعه ما بیشتر متغیرهای تشویق فعال اند یا کنترل کننده؟

 در جامعه ما، هر کس در جایگاه خود شکلی از مالکیت  را بر دیگران  تحمیل می کند،

حکومت ها ، احساس مالکیت  ارباب رعیتی دارند و گاهی به اتاق خواب ما هم می آیند !

  زن و مرد، احساس مالکیت  شدیدی بر هم دارند  و هر دو از زمان خروس خوان تا شامگاه  خستگی به کنترل همدیگر مشغولند

و آخر شب ها در اتاق خلوت، به سین جین مشغول می شوند و فردا به دنبال درمان اند  و نمیدانند

  که اختلافات  آنها محصول و فرهنگ  فضولی بیش از حد  در حریم  خصوصی همدیگر است،

 اگر کمی به آزادی شخصی هم احترام  می گذاشتند، اینهمه  خانه های خلوت یکدیگر را موشک  و خمپاره  نمی انداختند،

  زنان عاشق ما هر روز نقش کارآگاه را بازی میکنند و مرد ها هم پی در پی به تصرف تن ها میاندیشند، و هردو در رنج اند.

 در هر فضایی که بر آن احساس کنترل کردن  و یا شدن حاکم باشد  شما هیچ مرد و زن عاشقی را رویت  نخواهید کرد.

 

 حاکمان ، هم به شیوه های پلیسی ، سرگرم کنترل مردمان خوداند ،

نگاه ترس و وحشت  از یکدیگر را در افراد  می کارند  و دیگر کسی قلب خود را برای کسی باز نخواهد کرد

 و همه به نقش بازی کردن  مشغول خواهند شد  و همیشه  احساس بر این  است که لو نرویم و دست مان  رو نشود.

 

 خروس ها ، کبوترها  و گنجشک ها، صبح ها  بر روی درخت خانه  من می خوانند و کسی آنها را کنترل نمی کند

 و اگر این  همه صدای ترکیبی زیبا  در طبیعت  شنیده می شود به خاطر این است  که هیات نظارت  و دادگاهی نیست،

 اگر فردوسی و سعدی، حافظ و مولانا  به دادگاه فکر می کردند ، هرگز خلق نمی کردند،

و قطعاً در تحیر و تعجب طبیعت غوطه ور نبودند ، اما من زمانی که بلوغ حماسی را می خواهم به تصویر بکشم،  

 حتماً  باید محرومیت  از امتیازات  اجتماعی را هم تجسم  کنم و این فضای کنترل یکی از هزاران  درد جامعه ماست.

که به صورت یک فرهنگ رفتاری روزمره من و تو درآمده است .

چرا امروز روز رقص و شورش و پایکوبی نیست ؟

  چرا اینهمه در بین مردان و زنان تملق و  چاپلوسی به وجود آمده است ؟

 چرا  زمانی که از آزادی شخصی سخن می رانیم ، آنرا یک  سخنی توهمی می دانند ؟

 چرا شعرهای فردوسی در گوش ها احساس نمی شود و زیر لب ها  زمزمه  نمی شود ؟

  انسان امروز وسواس کنترل و در دل عقده  مالکیت  همه چیز را دارد .

 

زمانی که از آزادی شخصی یک گلدان یاد بود می سازی بدان که در بند و فضای کنترل گرفتار  آمده ای .

 اولین  لطفی که همه ما به هم می توانیم بکنیم این است  که در حریم  خصوصی هم دخالت  نکنیم،

 و دست از گروگان گیری هم  برداریم ، بیاید همدیگر را آزاد بگذاریم .

مولف : دکتر علی شمیسا

نظرات 3 + ارسال نظر
green wave سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:48 ق.ظ

آقای کرمی نیا واقعا خسته نباشید
مطلبتون خییییلی قشنگ وجالب و درست بود
درسته یه کم دلم از این گروگان گیری و خفقان گرفت ولی چه میشه کرد که واقعیت همینه

سلامت باشید
در ضمن این مطلب از بن مایه های روان شناسی مطلوبی هم برخورداره .

پلیس سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:35 ق.ظ

سلام.
green wave جون خیلی از دست دلخورم...........!!!
چرا ازم هیچ یادی نمیکنییییییییییییی....؟؟؟؟
خوب تقصیر من چیه که دلتنگ آبجیام میشم.
حتما که نباید خودم بگم.
==>> اغلا تو بهش 1 چیزی بگووووو.... .
ناسلامتی ما 3 تا واسه خودمون دورانی داشتیماااااا....!!!.

green wave سه‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ق.ظ

سلام داش پلیس
داش پلیس این روزا اینقد درگیر انتخاب واحدیم که نتونستیم خبری از دوستان علوم آزیمون بگیریم.
و الا ما همیشه به یاد شما و دوستان هستیم
خوشبختانه تا چند روز دیگه خانواده ی علوم آز دوباره دور هم جمع میشن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد